پارت سوم

زمان ارسال : ۳۳۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه

ناگهان در نیمه‌باز حیاط، دو لنگه باز شد و خان داداشم داخل پرید. جا خوردم، ترسیدم، هیچ وقت آن موقع روز به خانه نمی‌آمد. صاف آمد کنارم و گیسم را پیچید دور دستش و گفت: تو دیروز کجا رفته بودی؟ قلبم ریخت. آن هوای ملس رفت و انگار توی بدنم زمستان شد. از ترس ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید